شماره ٣١٠: هر که از داغ تو در دل لاله زارى داشته است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
هر که از داغ تو در دل لاله زارى داشته است
در دل آتش مهيا نوبهارى داشته است
مى شود از شور بلبل تازه داغ کهنه اش
از گلى هر کس که در دل خارخارى داشته است
نيست ممکن خنده بر روز سياه ما کند
در نظر هر کس که چشم سرمه دارى داشته است
غنچه گرديدن نمى داند گل خميازه ام
ديدن لبهاى ميگون خوش خمارى داشته است
ريزه خوانى هاى آن لب، برق خرمن شد مرا
آتش ياقوت هم در دل شرارى داشته است
دل به جا از هرزه گردى هاى آن بيباک نيست
وقت قمرى خوش که سرو پايدارى داشته است
مى کند از ديده هاى پاک، وحشت آن غزال
ورنه هر آيينه رو، آيينه دارى داشته است
عاشقان از خوردن زخمش نمى گردد سير
تيغ خوبان طرفه آب خوشگوارى داشته است
لاله اى بوده است کز خاکش برآورده است سر
عاشقان بى کس اگر شمع مزارى داشته است
خضر وقت خود شدم چون سرو از بى حاصلى
برگ بى برگى عجب خرم بهارى داشته است
ايمن از تيغ زبان نکته گيران گشته است
هر که از گردآورى با خود حصارى داشته است
گشته اسرار جهان در ديده اش صورت پذير
هر که از زانوى خود آيينه دارى داشته است
ذوق تسخيرش نمک در چشم ريزد دام را
دامن صحراى عبرت خوش شکارى داشته است
ريشه غم زعفران شد در دل غمگين مرا
اين خزان در چاشنى خوش نوبهارى داشته است
از شفق صد کاسه خون در فرو رفتن خورد
هر که چون خورشيد اوج اعتبارى داشته است
غافل است از جنبش بى اختيار نبض خويش
آن که پندارد که در دست اختيارى داشته است
پايه بى اعتبارى اين زمان گشته است پست
ورنه در ايام پيشين اعتبارى داشته است
نيست ممکن غافل از پاس نفس گردد چو صبح
هر که صائب در نظر روز شمارى داشته است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید