شماره ٣٥٩: هر غبارى گرده چابک سوارى بوده است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
هر غبارى گرده چابک سوارى بوده است
هر سر خارى خدنگ جان شکارى بوده است
لاله کز خون جگر امروز ساغر مى زند
بر سرير کامرانى تاجدارى بوده است
تا شدم حيران، نديدم بى قرارى را به خواب
وادى حيرت عجب دارالقرارى بوده است
سايه از سيل گرانسنگ حوادث ايمن است
خاکسارى سخت مستحکم حصارى بوده است
غنچه اين باغ دلگيرى نمى داند که چيست
خارخار دل عجب باغ و بهارى بوده است
عمر جاويدان کند نارساى موج اوست
وسعت مشرب چه بحر بى کنارى بوده است
گرد ما محنت ايام نتوانست يافت
بى وجودى طرفه ملک بى کنار بوده است
در زمان عشق ما کفرست، ورنه پيش ازين
گاه گاهى رخصت بوس و کنارى بوده است
تا نبردم سر به جيب خود، نديدم عيب خويش
سينه روشن عجب آيينه دارى بوده است
برنمى دارد نظر از لعل ميگون بتان
صائب ما طرفه رند ميگسارى بوده است!



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید