شماره ٤٦٠: پاره هاى دل گران بر ديده خونبار نيست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
پاره هاى دل گران بر ديده خونبار نيست
جاى در چشم است آن کس را که بر دل بار نيست
غافلان انديشه از سنگ ملامت مى کنند
ورنه کبک مست را پروايى از کهسار نيست
پرده خواب است ظلمت روشنايى ديده را
چشم پوشيدن ز اوضاع جهان دشوار نيست
پيش ما کوتاه دستان کز هوس آزاده ايم
خار بى گل در صفا کم از گل بى خار نيست
سرمه سازد سنگ را برق نگاه احتياط
پيش عاقل سنگلاخ دهر ناهموار نيست
غفلت ما بى شعوران را نمى بايد سبب
پاى خواب آلود را افسانه اى در کار نيست
سيم و زر چون آب شد، از بوته پاک آيد برون
با خجالت جرم را حاجت به استغفار نيست
بيستون در پنجه فرهاد شد چون موم نرم
عاشقان را احتياج زر دست افشار نيست
در ته پيراهن آيينه شکر مى خورند
طوطيان را گر به ظاهر نسبت زنگار نيست
چون فلاخن هر که نگشايد بغل از شوق سنگ
پيش اين کودک مزاجان قابل آزار نيست
بر سمندر شعله جانسوز آب زندگى است
عشق چون باشد، در آتش زندگى دشوار نيست
مى گريزند از خيال يار وحشت پيشگان
بوى گل را در حريم بى دماغان بار نيست
غافلند از مرگ، مردم، ورنه در روى زمين
کيست کز تن آفتابش بر لب ديوار نيست؟
خورد عالم را و بندد بر شکم سنگ مزار
سير چشمى در بساط خاک مردمخوار نيست
آنچه بايد کم نمى گردد، که در ايام دى
نخل ها بى برگ گردد سايه چون در کار نيست
ذوق طفلى در نمى يابند تمکين پيشگان
هر کجا ديوانه اى در کوچه و بازار نيست
از دل مجروح صائب شور عالم را بپرس
بى نمک داند جهان را هر دلى کافگار نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید