شماره ٥٦٩: تا به فکر خود فتادم روزگار از دست رفت

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
تا به فکر خود فتادم روزگار از دست رفت
تا شدم از کار واقف، وقت کار از دست رفت
قوت سرپنجه مشکل گشاى فکر من
در ورق گردانى ليل و نهار از دست رفت
تا کمر بستم غبار از کاروان بر جا نبود
از کمين تا سر برآوردم، شکار از دست رفت
داغهاى نااميدى يادگار خود گذاشت
خرده عمرم که چون نقد شرار از دست رفت
تا نفس را راست کردم ريخت اوراق حواس
دست تا بر دست سودم نوبهار از دست رفت
پى به عيب خود نبردم تا بصيرت داشتم
خويش را نشناختم آيينه دار از دست رفت
حاصل عمر پريشان روزگارم چون صدف
تا نهادم پا ز دريا بر کنار از دست رفت
عشق را گفتم به دست آرم عنان اختيار
تا عنان آمد به دستم اختيار از دست رفت
عمر باقى مانده را صائب به غفلت مگذران
تا به کى گويى که روز و روزگار از دست رفت؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید