شماره ٦٧٥: از دل خونشده ام چهره جانان داغ است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
از دل خونشده ام چهره جانان داغ است
از کباب تر من آتش سوزان داغ است
الف از برق کشد بهر چه بر سينه خويش؟
گر نه از چشم ترم ابر بهاران داغ است
جگر سوخته را تيغ بود آب حيات
سر سودازده را چتر سليمان داغ است
مرهم داغ من تشنه جگر زخم بود
بخيه زخم من بى سر و سامان داغ است
لب خندانى اگر هست به عالم، زخم است
گل بى خارى اگر هست به دوران، داغ است
چون سمندر بود اخگر گل بى خار مرا
از جگردارى من آتش سوزان داغ است
نيست چون لاله ز خونين جگرى رنگ ترا
ورنه شيرازه اوراق پريشان داغ است
چتر خورشيد قيامت بودش سايه بيد
دل هر سوخته جانى که ز هجران داغ است
کلف چهره ماه است دليل روشن
کز طمع، قسمت دلهاى پريشان داغ است
چون سياهى نرود از سر داغش هرگز؟
گر نه از لعل لبش چشمه حيوان داغ است
به چه تقريب ز فانوس حصارى شده است؟
گر نه از چهره او شمع فروزان داغ است
مى توان يافتن از ريختن رنگ سهيل
که زر نگينى آن سيب زنخدان داغ است
دل خونگرم من از دورى آن تير خدنگ
چون کريمى است که از رفتن مهمان داغ است
آتش خشم فرو خور، که سراپاى پلنگ
از برون دادن اين آتش پنهان داغ است
مى کند از قدح لاله تراوش صائب
که نصيب جگر از نعمت الوان داغ است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید