شماره ٦٨١: آنچنان بلبل من واله و حيران گل است

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
آنچنان بلبل من واله و حيران گل است
که شکاف قفسم چاک گريبان گل است
هر طرف مى نگرى نعمت الوان گل است
قاف تا قاف جهان سفره احسان گل است
مى شود مايده حسن گلوسوز از عشق
شور مرغان گلستان نمک خوان گل است
آب گردد به نظر خنده چو سرشار افتد
اشک شبنم اثر چهره خندان گل است
چه خيال است که ديوانه نگردد بلبل
تا نسيم سحرى سلسله جنبان گل است
حسن را تربيت عشق کند صاحب درد
شور بلبل نمک زخم نمايان گل است
نتوان کرد نظر بند پريرويان را
ورنه شبنم به دو صد چشم نگهبان گل است
چون به خورشيد درخشان سر شبنم نرسد؟
تربيت يافته گوشه دامان گل است
اگر از بال پرى بود سليمان را چتر
شهپر بلبل ما چتر سليمان گل است
خار گل مى شود از پرتو روشن گهران
مژه در ديده خونبار خيابان گل است
نفس از سينه مجروح شود صاحب فيض
خرج باد سحر از کيسه احسان گل است
ناتوانان سبب نظم جهان مى باشند
خار شيرازه اوراق پريشان گل است
دل صد اره به از آه ندارد اثرى
بوى خوش مصرع برجسته ديوان گل است
حاصل ما ز نکويان جگر پر داغى است
سوز دل قسمت بلبل ز چراغان گل است
تا فتاده است به آن گوشه دستار رهش
گر همه باغ بهشت است که زندان گل است
مشت خاکسترى از نغمه سرايان مانده است
زان چراغى که نهان در ته دامن گل است
دو سه روزى که بود خون بهاران در جوش
کشتى مى مده از دست که طوفان گل است
صحبت جسم و روان زود ز هم مى پاشد
يک نفس شبنم غربت زده مهمان گل است
زخمى خار گمان است دل بيجگران
ورنه از گريه من راه خيابان گل است
رنگ و بو پرده بينايى بلبل شده است
ورنه هر خار درين باغ رگ جان گل است
مغتنم دان اگر از عشق ترا داغى هست
که سبکسيرتر از اختر تابان گل است
نقد شادى که چو اکسير نهان بود، امروز
جمع يکجا همه در پله ميزان گل است
برگريزان فنا را پس سر خواهد ديد
تازه هر دل که ز روى عرق افشان گل است
نقطه خاک که دلتنگى ازو مى باريد
يک دهن خنده ز رخساره خندان گل است
مى چکد از نفسم خون شکايت صائب
مغز من گر چه پريخانه ز احسان گل است
چشم صائب ز تماشاى تو گل مى چيند
ديده شبنم اگر واله و حيران گل است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید