شماره ٦٦: کارى ست در سرم که به سامان نمى شود

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
کارى ست در سرم که به سامان نمى شود
دردى ست در دلم که به درمان نمى شود
مى کن به ناز خنده که ديوانه تر شوم
ديوانگى من چو به پايان نمى شود
رخسار مى نمايى که خوش لذتى ست، آنک
جان کندنت ز ديدنت آسان نمى شود
جانم فداى نرگس او باد هر زمان
خون مى کند هزار و پشيمان نمى شود
دل را ز عشق چند ملامت کنم که هيچ
اين کافر قديم مسلمان نمى شود
آن کس که گشت عاشق و بيدل ز دست تو
گويى نه عاشق است که بى جان نمى شود
خسرو که هست سوخته و خام سوز عشق
آتش زنش که پخته و بريان نمى شود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید