شماره ٧٦: چشمت که قصد جان من ناتوان کند

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
چشمت که قصد جان من ناتوان کند
گويم مکن به قصد دل، همان کند
مرغ دل آشيانه به زلف تو مى کند
چون طوطيى که ميل به هندوستان کند
آن کس که مانده بسته سوداى زلف تو
سودش همين بود که دلى را زيان کند
از نردبان زلف تو هردم به آفتاب
آسان رسد، وليک شبى در ميان کند
شمعى که پيش روى چو ماه تو بر کنند
از تيغ گردنش بزنم، گر زبان کند
از دست دير آمدن و زود رفتنت
روزى هزار بار دل من فغان کند
خسرو چو در تو مى نرسد، بارى ار به لب
دل را بر آب ديده نشاند، روان کند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید