شماره ١٠٩: گل رسيد و هر کسى سوى گلستان مى رود

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
گل رسيد و هر کسى سوى گلستان مى رود
در چمنها هر طرف سروى خرامان مى رود
شد جهان زنده به بوى گل، ولى من چون زيم
کز گلم بوى کسى مى آيد و جان مى رود
عاشقان گريان و مست ما که نوشش باد مى
مى به کف سوى چمن در عين باران مى رود
کورى آن ديده محروم باز آن نازنين
بر بساط نرگس تر مست و غلتان مى رود
گر چمن خواهى و فردوس، اينک اينک کوى دوست
خلق آواره کجا در باغ و بستان مى رود؟
وقت او خوش کش گل وصلى شکفت از روى دوست
سوى ما بارى هميشه باد هجران مى رود
اى که سامان جويى از من، کى بود ثابت قدم؟
مست بيچاره که پاى او پريشان مى رود
آنکه در پايش نزد خاري، کجا داند که چيست؟
درد او کش در ته هر موى پيکان مى رود
خسروا، بر خاک آسانى تپيدن دور نيست
هست دشوار آنکه او از دل نه آسان مى رود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید