شماره ١٩٦: چو آن شوخ شب در دل زار گردد

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
چو آن شوخ شب در دل زار گردد
مرا خواب در ديده دشوار گردد
دلم گرد آن زلف گردد همه شب
چو دزدى که اندر شب تار گردد
شب و روز گردد در آن کوى جانم
چو بادى که بر بام و ديوار گردد
بلايى جز اين نيست بر جان مسکين
که آن شوخ در سينه بسيار گردد
مرا کشت و بيدارى بخت ما را
هوس هم نيايد که بيدار گردد
طبيبم همان به که سويم نيايد
که ترسم ز درد من افگار گردد
چو بيزار شد يار، جان کيست، بارى
رها کن که او نيز بيزار گردد
گرفتار از طعن بدگوي، يارب
به روز بد من گرفتار گردد
چگونه کند وصف آن روى خسرو
که در ديدنش عقل بيکار گردد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید