شماره ٢٤٣: صبا چو در سر آن زلف نيم تاب شود

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
صبا چو در سر آن زلف نيم تاب شود
شکيب در دل بيننده تنگ تاب شود
به ترک دين مسلمانيش بيايد گفت
دلى که در شکن زلف نيم تاب شود
سياه روى شدم زين سفيد رخساران
چو هندويى که پرستار آفتاب شود
يکى ز پرده برون آى تا به ديده من
جمال جمله بهشتى وشان عذاب شود
به هر جفا که کند چشم تو رضا دادم
که از خصومت ترکان جهان خراب شود
به هر زمين که چو آب حيات بخرامى
دهان مرده به زير زمين پر آب شود
به مجلسى که تو حاضر شوي، چه حاجت نقل؟
که هم به ديدن تو صد جگر کباب شود
سؤال غم زدگان را ز لب درى بگشاى
که جان خسته به دريوزه جواب شود
نخفت خسرو مسکين درين هوس شبها
که ديده بر کف پايت نهد به خواب شود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید