شماره ٢٧٦: اى از تو خوبان خوردن خون تو از همه خونخواره تر

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
اى از تو خوبان خوردن خون تو از همه خونخواره تر
عياره اى کافر دلى چشمت ز تو عياره تر
من عاشقم بر روى تو، نادان چه سازى خويش را؟
دانى که نبود بى سبب چشم کسى همواره تر
چندى ز جور خود مرا رخساره تر ديدى به خون
لب تر نکردى هيچ گه کز چيست اين رخساره تر؟
در کشتن بيچارگان آشفتى و بر من زدى
دانم نديدى در جهان کس را ز ن بيچاره تر
هر روزت آيم بنگرم، پس بار ديگر بى خبر
صد پاره گشته جامه هم، وز جامه جانم پاره تر
از ياوه گردى هاى دل از جستجوى نيکوان
من از جهان آواره ام، صبرم ز من آواره تر
بگذار دل را، خسروا، چون پند تو مى نشنود
خاموش کن ديوانه را، آوار ازان غمخواره تر



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید