شماره ٣٠٠: از چشم تو که هست ز تو جان شکارتر

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
از چشم تو که هست ز تو جان شکارتر
دل نيست در جهان ز دل من فگارتر
مى گوى تلخ از آن لب شيرين که زهر تست
ز آب حيات بر دل و جان سازگارتر
خلق از تو با کمال وفا با شکايتند
من هر چه بيش مى کشيم شرمسارتر
پيش تو جان شکافم و باور نيايدت
هرگز نديده ام ز تو بى استوارتر
گفتم که هوشيار شو، اى دل، به کار عشق
عقلم به گوش گفت ز من هوشيارتر
در عشق بدگوار بود پند دشمنان
حقا که پند دوست از آن ناگوارتر
پرسى که چون نخست دلت بيقرار نيست
گر باورم کنى قدرى بيقرارتر
رخ هر چه بيش بر در تو مى زنم به سنگ
بختم نگر که هست زرم بى عيارتر
هم خود برون برآر، چو خسرو بگويدت
کاخر ز چيست چشم من سوکوارتر؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید