شماره ٣٠٤: قمر بريد ز من مهر و من خراب قمر

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
قمر بريد ز من مهر و من خراب قمر
شبم دراز چو گيسوى نيمتاب قمر
خرابه ها همه چون از قمر شود روشن
چراست تيره دل من، چو شد خراب قمر
تمام شب قمر آسمان نمى خسپد
که چشم اين قمر ما ببست خواب قمر
کجا رسد مه گردون بدين قمر، بارى
که نيست چشمه خورشيسدتر به آب قمر
ز نور باشد هر قطره چشمه خورشيد
چو خون چکد ز رخ همچو آفتاب قمر
کنون دميدن صبح از رخ قمر باشد
چو آفتاب نهان شد ز ماهتاب قمر
گر آيد و برود زودتر نه جاى گله است
از آنکه نيست نهان، خسروا، شتاب قمر



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید