شماره ٣٨٧: لب نگر وان دهان خندانش

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
لب نگر وان دهان خندانش
وان خم طره پريشانش
روى چون بامداد تابستان
زلف همچون شب زمستانش
تير بالاى او بخست مرا
از گشاد ره گريبانش
دامن از ما همى کشد امروز
چنگ ما روز حشر و دامانش
کوفته ماند شخص چون زر من
از دل سخت همچو سندانش
چون فرو برد در دلم دندان
جان فرستم به مزد دندانش
دل من گشت خون و خون دلم
آب شد در چه زنخدانش
خسروا، پرسشى بکن که به دل
خار دارم ز نوک مژگانش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید