شماره ٥٠٧: از غمزه ناوک زن شدي، آماج گاهت دل کنم

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
از غمزه ناوک زن شدي، آماج گاهت دل کنم
هر روز جانى بايدم تا بر درت منزل کنم
دل رفت و جان هم مى رود، گويى که بى ما خوش بزى
گيرم که هر کس دل دهد، جان از کجا حاصل کنم؟
جو جو ببرم خوش را از تيغ بر خاک درت
تا خوشه مهرم دهد، تخم وفا در گل کنم
حاصل مرا صبح طرب، دل عاشق شبهاى غم
بد روز مادرزاد را از حيله چون مقبل کنم
دى گفت صيد جان کنم، گفتم «چه دارى از عمل؟»
گفتا که «ترک کافرم، هر سو شکار دل کنم »
گفتم که «خلق از ديدنت جان مى دهد، بارى بکش »
گفتا «نمى بايد مرا چندان کسان بسمل کنم »
گويند، خسرو، ميل کن بر ديگران زان بى وفا
جان و دلم بردي، که را بر ديگران مايل کنم؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید