شماره ٥١٧: آن نه منم که از جفا دست ز يار در کشم

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
آن نه منم که از جفا دست ز يار در کشم
يا پس زانوى خرد پاى قرار در کشم
دل به خط بتان شد و دامن خويش مى کشد
دامن به چند جا از سر خار در کشم
شاهسوار من کجا، تنگ قباى کج کله؟
تاش درون چشم خود اسپ سوار در کشم
عمر من است بار ننگ، هيچ وفا نمى کند
عمر اگر وفا کند، هم به کنار در کشم
طاقت صبر طاق شد، بر سر راه او روم
ديده آب رفته را بو که غبار در کشم
خيز و قيامتى نما بهر شمار عاشقان
تا به ميانه خويش را گاه شمار در کشم
يک سر مو ز خط خود از پى کشتنم بکش
تا به عوض به جاى او اين تن زار در کشم
ساقى بخت اگر شبى باده به کام ما دهد
جام مراد تا به لب از لب يار در کشم
خسرو بيدل توام مست شبانه لبت
يک دو لبالبم بده تا به خمار در کشم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید