ما به کوى تو سگانيم و به راه تو خسيم
اين که پيش تو پس است، از همه رو نيز پسيم
بهر يک سجده به راه تو سراسر عشقيم
بهر يک بوسه به پاى تو لبالب هوسيم
ديگران را چه کنى گرد رخ خويش سپند
کز پى سوختنى هم من و دل هر دو بسيم
گر نوازند رقيبان تو ما را، خاکيم
ور بسوزند، بسوزيم که خاشاک و خسيم
ما که باشيم که ما را سگ خود نام نهي؟
اين سخن با دگرى گوى که ما هيچ کسيم!
در ميان هيچ نه و خشک زبانى به دهان
عالمى کرده پر آواز تو گويى جرسيم
عذر تقصير نخواهيم که از خدمت رفت
گر خدا خواسته باشد که به خدمت برسيم
به يکى جرعه مى باز خر از خود ما را
که به بازار فنا در گرو يک نفسيم
تو همايى به کرم سايه فکن بر خسرو
که ز ناچيزى چون سايه پر مگسيم