شماره ٥٨١: گر سخن زان قد رعنا گويم

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
گر سخن زان قد رعنا گويم
بيش از آن است که زيبا گويم
با چنان قد چو کمر بربندى
جاى آن است که بر جا گويم
تا تو در سينه درونى دل را
تير در خانه جوزا گويم
دل من حامل غم کردى و من
زاده الله تعالى گويم
هر دو چشمم که در آب اند يکى
هر يکى دو يم دريا گويم
بى رقيب آى شبى تا پيشت
حال خود گويم و تنها گويم
سر نهم بر کف پايت، وانگاه
ليتنى کنت ترابا گويم
آن چنان سوخته ام از جورت
که بسوزد دلت او را گويم
حال خسرو نگر، ابرو مشکن
گر نگويم سخنى يا گويم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید