شماره ٥٩٣: ما عافيت نثار ره درد کرده ايم

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
ما عافيت نثار ره درد کرده ايم
جان را به مى بريد عدم فرد کرده ايم
زين بحر آبگون چو کسى آب خوش نخورد
دل را ز آب خورد جهان سرد کرده ايم
نيک است هر بدى که کند کس به جاى من
گر نيک و بد ز هر چه توان کرد کرده ايم
تا چند از طپانچه توان سرخ داشتن؟
روى امل که پيش کسان زرد کرده ايم
اين سينه حريف که گردد ز خاک سير
کرديم پر غبار و چه در خورد کرده ايم
از بهر آن که تيره کنيم آب آسمان
دهر از غبار سينه پر از گرد کرده ايم
نظارگيست چشم در اين چرخ مهره باز
اين کعبتين در خور آن نرد کرده ايم
اى عشق، درد بخش که درمان مراد نيست
درمان جان خسرو از اين درد کرده ايم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید