شماره ٦٢٦: نهفته خورد مى آن شوخ و منکر است به رويم

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
نهفته خورد مى آن شوخ و منکر است به رويم
کجاست دولت آنم که تا دهانش ببويم؟
خراب اين هوسم که بود به خواب صبوحى
من آن دهان مى آلود ز آب ديده بشويم
شبيش ديدم در خواب، سالهاست که هر شب
ز شام تا سحر آن خواب پيش خويش بگويم
مگر ز وادى جانان صبا برد خبر من
که کاروان سلامت گذر نکرد به سويم
به هر زمينى هر کس گلى شوند و گيايى
منم که مهرگيايى شوم به کوى تو رويم
به ناتوانيم از وى چه آن حال که بپرسيش؟
همين بس است که من سر بر آستانه اويم
کنون که توبه شکستم، کدوى مى به سرم نه
چنان که کاسه سر بشکند ز بار سبويم
تو بر گلوى من ار تيغ آبدار برانى
بسى ز شربت آب حيات به به گلويم
مگو که خار جفايم ببين و مگذر ازين سوى
نه خسروم من، اگر سوى تو به ديده نپويم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید