شماره ٦٩٧: بس به مويت اسير شد جانم

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
بس به مويت اسير شد جانم
گر گذاري، گريخت نتوانم
چون در آيي، نمى شناسم فرق
کين تويى در درونه با جانم
مى نگر، من ندانمت گه گه
بس به نظاره تو حيرانم
نظر مردمان و ديده بد
بر تو چون پيرهنت لرزانم
سوى تو بينم و تو جانب من
چون بيني، نظر بگردانم
همه هستى به هيچ بفروشم
وعده وصل نيست، بستانم
عاشق آن چنان شدم که به دل
وصل و هجر هر دو يکسانم
دل من دزدى و شوى منکر
خسروم من، ترا نکو دانم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید