شماره ٧١٩: بر آن رويى که نتوان مى گرفتن

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
بر آن رويى که نتوان مى گرفتن
ترش بر روى ما تا کى گرفتن
حلالش باد خونم آن چنان، کوست
جفايت چون توان بر وى گرفتن
صبا بستان کباب نيم سوزم
به دستش ده به جاى مى گرفتن
کجا افتاده اي، زاهد، ز ما دور؟
نشايد مفلسان را پى گرفتن
چنين کز غمزه شوخت امان يافت
بخواهد فتنه روم و رى گرفتن
ترا هم هست شوقي، ليک فرق است
بتا از سوختن تا خوى گرفتن
ز تو در خان و مان سوزى اشارت
ز خسرو آتش اندر نى گرفتن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید