شماره ٧٥٨: ناز در چشم و کرشمه در سر ابرو مکن

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
ناز در چشم و کرشمه در سر ابرو مکن
ور کنى خير و بلا، بارى نظر هر سو مکن
باز مى دارى ز کشتن نرگس بدمست را
اين فسون گيرا نمى آيد، بر آن جادو مکن
بوسه اى دادى و کشتي، وه که ديگر گاه گاه
درد عاشق را به درمان مى کني، بد خو مکن
تيغ بر وى زن که پيشت لاف آزادى زند
ما گرفتاريم، تندى بر سر ابرو مکن
درد دل مى گويم و با آنکه خوى نازکت
گر دل اينجانيست، بارى سوى ديگر رو مکن
تشنه خون مسلمان است چشم کافرت
گر مسلمانى تو کافر، گفت آن هندو مکن
پرده عشاق تو صد پاره خواهد شد چو گل
باده را گستاخ با آن زلف عنبر بو مکن
من که از جان دست شستم، دادن پندم چه سود؟
اى طبيب، ار هشياري، مرده را دارو مکن
اى که چون خسرو گرفتار هواى دل نه اى
عافيت خواهي، نظر اندر رخ نيکو مکن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید