شماره ٧٥: آرزوى روى تو جانم ببرد

غزلستان :: انوری ابیوردی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
آرزوى روى تو جانم ببرد
کافريهاى تو ايمانم ببرد
از جهان ايمان و جانى داشتم
عشق تو هم اين و هم آنم ببرد
غمزهات از بيخ وز بارم بکند
عشوهات از خان و از مانم ببرد
شحنه عشقت دلم را چون بخواند
از حساب جعل خود جانم ببرد
عقل را گفتم که پنهان شو برو
کين همه پيدا و پنهانم ببرد
گفت اگر اين بار دست از من بداشت
باز باز آمد به دستانم ببرد
انورى چند از شکايتهاى عشق
کو فلان بگذاشت و بهمانم ببرد
اين همه بگذار و مى گوى انورى
آرزوى روى تو جانم ببرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید