شماره ٢١٦: اى آرزوى جانم در آرزوى آنم

غزلستان :: انوری ابیوردی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى آرزوى جانم در آرزوى آنم
کز هجر يک شکايت در گوش وصل خوانم
دانى چگونه باشم در محنتى چنينم
زان پس که ديده باشى در دولتى چنانم
با دل به درد گفتم کاخر مرا نگويى
کان خوشدلى کجا شد دل گفت مى ندانم
آرى گرت بيابم روزى به کام يابم
ورنه چنانکه باشد زين روز درنمانم
گه گه به آب ديده خرسند کردمى دل
کار آن چنان شد اکنون آن هم نمى توانم
من اين همه ندانم دانم که مى برآيد
جانم ز آرزويت، اى آرزوى جانم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید