برف و بوستان

غزلستان :: پروین اعتصامی :: مثنوی ها، تمثیلات و مقطعات
مشاهده برنامه «پروین اعتصامی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
به ماه دي، گلستان گفت با برف
که ما را چند حيران ميگذارى
بسى باريده اى بر گلشن و راغ
چه خواهد بود گر زين پس نبارى
بسى گلبن، کفن پوشيد از تو
بسى کردى بخوبان سوگوارى
شکستى هر چه را، ديگر نپيوست
زدى هر زخم، گشت آن زخم کارى
هزاران غنچه نشکفته بردى
نويد برگ سبزى هم نيارى
چو گستردى بساط دشمنى را
هزاران دوست را کردى فرارى
بگفت اى دوست، مهر از کينه بشناس
ز ما نايد بجز تيمارخوارى
هزاران راز بود اندر دل خاک
چه کردستيم ما جز رازدارى
بهر بى توشه ساز و برگ دادم
نکردم هيچگه ناسازگارى
بهار از دکه من حله گيرد
شکوفه باشد از من يادگارى
من آموزم درختان کهن را
گهى سرسبزى و گه ميوه دارى
مرا هر سال، گردون ميفرستد
به گلزار از پى آموزگارى
چمن يکسر نگارستان شد از من
چرا نقش بد از من مينگارى
به گل گفتم رموز دلفريبى
به بلبل، داستان دوستارى
ز من، گلهاى نوروزى شب و روز
فرا گيرند درس کامکارى
چو من گنجور باغ و بوستانم
درين گنجينه دارى هر چه دارى
مرا با خود وديعتهاست پنهان
ز دوران بدين بى اعتبارى
هزاران گنج را گشتم نگهبان
بدين بى پائى و ناپايدارى
دل و دامن نيالودم به پستى
برى بودم ز ننگ بد شعارى
سپيدم زان سبب کردن در بر
که باشد جامه پرهيزکارى
قضا بس کار بشمرد و بمن داد
هزاران کار کردم گر شمارى
براى خواب سرو و لاله و گل
چه شبها کرده ام شب زنده دارى
به خيرى گفتم اندر وقت سرما
که ميل خواب داري؟ گفت آرى
به بلبل گفتم اندر لانه بنشين
که ايمن باشى از باز شکارى
چو نسرين اوفتاد از پاي، گفتم
که بايد صبر کرد و بردبارى
شکستم لاله را ساغر، که ديگر
ننوشد مى بوقت هوشيارى
فشردم نرگس مخمور را گوش
که تا بيرون کند از سر خمارى
چو سوسن خسته شد گفتم چه خواهى
بگفت ار راست بايد گفت، يارى
ز برف آماده گشت آب گوارا
گوارائى رسد زين ناگوارى
بهار از سردى من يافت گرمى
منش دادم کلاه شهريارى
نه گندم داشت برزيگر، نه خرمن
نميکرديم گر ما پرده دارى
اگر يکسال گردد خشک سالى
زبونى باشد و بد روزگارى
از اين پس، باغبان آيد به گلشن
مرا بگذشت وقت آبيارى
روان آيد به جسم، اين مردگانرا
ز باران و ز باد نو بهارى
درختان، برگ و گل آرند يکسر
بدل بر فربهى گردد نزارى
بچهر سرخ گل، روشن کنى چشم
نه بيهوده است اين چشم انتظارى
نثارم گل، ره آوردم بهار است
ره آورد مرا هرگز نيارى
عروس هستى از من يافت زيور
تو اکنون از منش کن خواستگارى
خبر ده بر خداوندان نعمت
که ما کرديم اين خدمتگذارى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید