تير و کمان

غزلستان :: پروین اعتصامی :: مثنوی ها، تمثیلات و مقطعات
مشاهده برنامه «پروین اعتصامی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
گفت تيرى با کمان، روز نبرد
کاين ستمکارى تو کردي، کس نکرد
تيرها بودت قرين، اى بوالهوس
در فکندى جمله را در يک نفس
ما ز بيداد تو سرگردان شديم
همچو کاه اندر هوا رقصان شديم
خوش بکار دوستان پرداختى
بر گرفتى يک يک و انداختى
من دمى چند است کاينجا مانده ام
ديگران رفتند و تنها مانده ام
بيم آن دارم کازين جور و عناد
بر من افتد آنچه بر آنان فتاد
ترسم آخر بگذرد بر جان من
آنچه بگذشتست بر ياران من
زان همى لرزد دل من در نهان
که در اندازى مرا هم ناگهان
از تو ميخواهم که با من خو کنى
بعد ازين کردار خود نيکو کنى
زان گروه رفته نشمارى مرا
مهربان باشي، نگهدارى مرا
به که ما با يکدگر باشيم دوست
پارگى خرد است و اميد رفوست
يکدل ار گرديم در سود و زيان
اين شکايت ها نيايد در ميان
گر تو از کردار بد باشى برى
کس نخواهد با تو کردن بدسرى
گر بيک پيمان، وفا بينم ز تو
يک نفس، آزرده ننشينم ز تو
گفت با تير از سر مهر، آن کمان
در کمان، کى تير ماند جاودان
شد کمان را پيشه، تير انداختن
تير را شد چاره با وى ساختن
تير، يکدم در کمان دارد درنگ
اين نصيحت بشنو، اى تير خدنگ
ما جز اين يک ره، رهى نشناختيم
هر که ما را تير داد، انداختيم
کيست کاز جور قضا آواره نيست
تير گشتي، از کمانت چاره نيست
عادت ما اين بود، بر ما مگير
نه کمان آسايشى دارد، نه تير
درزى ايام را اندازه نيست
جور و بد کاريش، کارى تازه نيست
چون ترا سر گشتگى تقدير شد
بايدت رفت، ار چه رفتن دير شد
زين مکان، آخر تو هم بيرون روى
کس چه ميداند کجا يا چون روى
از من آن تيرى که ميگردد جدا
من چه ميدانم که رقصد در هوا
آگهم کاز بند من بيرون نشست
من چه ميدانم که اندر خون نشست
تير گشتن در کمان آسمان
بهر افتادن شد، اين معنى بدان
اين کمان را تير، مردم گشته اند
سر کار اينست، زان سر گشته اند
چرخ و انجم، هستى ما ميبرند
ما نمى بينيم و ما را ميبرند
ره نمى پرسيم، اما ميرويم
تا که نيروئيست در پا، ميرويم
کاش روزى زين ره دور و دراز
باز گشتن ميتوانستيم باز
کاش آن فرصت که پيش از ما شتافت
ميتوانستيم آنرا باز يافت
ديده دل کاشکى بيدار بود
تا کمند دزد بر ديوار بود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید