ديدن و ناديدن

غزلستان :: پروین اعتصامی :: مثنوی ها، تمثیلات و مقطعات
مشاهده برنامه «پروین اعتصامی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
شبى بمردمک چشم، طعنه زد مژگان
که چند بى سبب از بهر خلق کوشيدن
هميشه بار جفا بردن و نياسودن
هميشه رنج طلب کردن و نرنجيدن
ز نيک و زشت و گل و خار و مردم و حيوان
تمام ديدن و از خويش هيچ ناديدن
چو کارگر شده اي، مزد سعى و رنج تو چيست
بوقت کار، ضرورى است کار سنجيدن
ز بزم تيره خود، روشنى دريغ مدار
که روشنست ازين بزم، رخت برچيدن
جواب داد که آئين کاردانان نيست
بخواب جهل فزودن، ز کار کاهيدن
کنايتى است درين رنج روز خسته شدن
اشارتى است درين کار شب نخوابيدن
مرا حديثى هوى و هوس مکن تعليم
هنروران نپسندند خود پسنديدن
نگاهبانى ملک تن است پيشه چشم
چنانکه رسم و ره پاست ره نورديدن
اگر پى هوس و آز خويش ميگشتم
کنون نبود مرا ديده، جاى گرديدن
بپاى خويش نيفکنده روشنى هرگز
اگر چه کار چراغ است نور بخشيدن
نه آگهيست، ز حکم قضا شدن دلتنگ
نه مردمى است، ز دست زمانه ناليدن
مگو چرا مژه گشتم من و تو مردم چشم
ازين حديث، کس آگه نشد بپرسيدن
هزار مسئله در دفتر حقيقت بود
ولى دريغ، که دشوار بود فهميدن
ز دل تپيدن و از ديده روشنى خواهند
ز خون دويدن و از اشک چشم، غلتيدن
ز کوه و کاه گرانسنگى و سبکبارى
ز خاک صبر و تواضع، ز باد رقصيدن
سپهر، مردم چشمم نهاد نام از آن
که بود خصلتم، از خويش چشم پوشيدن
هزار قرن نديدن ز روشنى اثرى
هزار مرتبه بهتر ز خويشتن ديدن
هواى نفس چو ديويست تيره دل، پروين
بتر ز ديو پرستى است، خودپرستيدن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید