روباه نفس

غزلستان :: پروین اعتصامی :: مثنوی ها، تمثیلات و مقطعات
مشاهده برنامه «پروین اعتصامی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
ز قلعه، ماکيانى شد به ديوار
بناگه روبهى کردش گرفتار
ز چشمش برد، وحشت روشنائى
بزد بال و پر، از بى دست و پائى
ز روز نيکبختى يادها کرد
در آن درماندگي، فريادها کرد
فضاى خانه و باغش هوس بود
چه حاصل، خانه دور از دسترس بود
بياد آورد زان اقليم ايمن
ز کاه و خوابگاه و آب و ارزن
نهان با خويشتن بس گفتگو کرد
در آن يکدم، هزاران آرزو کرد
گه تدبير، احوالى زبون داشت
بجاى دل، ببر يکقطره خون داشت
بياد آورد زان آزاد گشتن
ز صحرا جانب ده بازگشتن
نمودن رهروان خرد را راه
ز هر بيراهه و ره بودن آگاه
ز دنبال نو آموزان دويدن
شدن استاد درس چينه چيدن
گشودن پر ز بهر سايبانى
نخفتن در خيال پاسبانى
بکار، از کودکان پيش اوفتادن
رموز کارشان تعليم دادن
برو به لابه کرد از عجز، کايدوست
ز من چيزى نيابي، جز پر و پوست
منه در رهگذار چون منى دام
مکن خود را براى هيچ بدنام
گرفتم سينه تنگم فشردى
مرا کشتى و در يک لحظه خوردى
ز مادر بى خبر شد کودکى چند
تبه گرديد عمر مرغکى چند
يکى را کودک همسايه آزرد
يکى را گربه، آن يک را سگى برد
طمع ديو است، با وى برنيائى
چو خوردي، باز فردا ناشتائى
هوى و حرص و مستي، خواجه تاشند
سيه کارند، در هر جا که باشند
دچار زحمتى تا صيد آزى
اگر زين دام رستي، بى نيازى
مباش اينگونه بى پروا و بدخواه
بسا گردد شکار گرگ، روباه
چه گردى هرزه در هر رهگذارى
دهى هر دم گلوئى را فشارى
بگفت ار تيره دل يا هرزه گرديم
درين ره هر چه فرمودند، کرديم
ز روز خرديم، خصلت چنين بود
دلى روئين بزير پوستين بود
گرم سر پنجه و دندان بود سخت
مرا اين مايه بود از کيسه بخت
در آن دفتر که نقش ما نوشتند
يکى زشت و يکى زيبا نوشتند
چو من روباه و صيدم ماکيانست
گذشتن از چنين سودى زيانست
بسى مرغ و خروس از قريه بردم
بگردنها بسى دندان فشردم
حديث اتحاد مرغ و روباه
بود چون اتفاق آتش و کاه
چه غم گر نيتم بد يا که نيکوست
همينم اقتضاى خلقت و خوست
تو خود دادى بساط خويش بر باد
تو افتادى که کار از دست افتاد
تو مرغ خانگي، روباه طرار
تو خواب آلود و دزد چرخ بيدار
اسير روبه نفس آن چنانيم
که گوئى پر شکسته ماکيانيم
بهاى زندگى زين بيشتر بود
اگر يک ديده صاحب نظر بود
منه بردست ديو از سادگى دست
کدامين دست را بگرفت و نشکست
مکن بى فکرتى تدبير کارى
که خواهد هر قماشى پود و تارى
بوقت شخم، گاوت در گرو بود
چو باز آورديش، وقت درو بود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید