کودک آرزومند

غزلستان :: پروین اعتصامی :: مثنوی ها، تمثیلات و مقطعات
مشاهده برنامه «پروین اعتصامی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
دي، مرغکى بمادر خود گفت، تا بچند
مانيم ما هميشه بتاريک خانه اى
من عمر خويش، چون تو نخواهم تباه کرد
در سعى و رنج ساختن آشيانه اى
آيد مرا چو نوبت پرواز، بر پرم
از گل بسبزه اى و ز بامى بخانه اى
خنديد مرغ زيرک و گفتش تو کودکى
کودک نگفت، جز سخن کودکانه اى
آگاه و آزموده توانى شد، آن زمان
کآگه شوى ز فتنه دامى و دانه اى
زين آشيان ايمن خود، يادها کنى
چون سازد از تو، حوادث نشانه اى
گردون، بر آن رهست که هر دم زند رهى
گيتي، بر آن سر است که جويد بهانه اى
باغ وجود، يکسره دام نوائب است
اقبال، قصه اى شد و دولت، فسانه اى
پنهان، بهر فراز که بينى نشيبهاست
مقدور نيست، خوشدلى جاودانه اى
هر قطره اى که وقت سحر، بر گلى چکد
بحرى بود، که نيستش اصلا کرانه اى
بنگر، به بلبل از ستم باغبان چه رفت
تا کرد سوى گل، نگه عاشقانه اى
پرواز کن، ولى نه چنان دور ز آشيان
منماى فکر و آرزوى جاهلانه اى
بين بر سر که چرخ و زمين جنگ ميکنند
غير از تو هيچ نيست، تو اندر ميانه اى
اى نور ديده، از همه آفاق خوشتر است
آرامگاه لانه و خواب شبانه اى
هر کس که توسنى کند، او را کنند رام
در دست روزگار، بود تازيانه اى
بسيار کس، ز پاى در آورد اسب آز
آن را مگر نبود، لگام و دهانه اى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید