گل و شبنم

غزلستان :: پروین اعتصامی :: مثنوی ها، تمثیلات و مقطعات
مشاهده برنامه «پروین اعتصامی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
گلي، خنديد در باغى سحرگاه
که کس را نيست چون من عمر کوتاه
ندادند ايمنى از دستبردم
شکفتم روز و وقت شب فسردم
نديدندم بجز برگ و گيا، روى
نکردندم بجز صبح و صبا، بوى
در آغوش چمن، يکدم نشستم
زمان دلربائي، ديده بستم
ز چهرم برد گرما، رونق و تاب
نکرده جلوه، رنگم شد چو مهتاب
نه صحبت داشتم با آشنائى
نه بلبل در وثاقم زد صلائى
اگر داراى سود و ماى بودم
عروس عشق را پيرايه بودم
اگر بر چهره ام تابى فزودند
بدين تردستى از دستم ربودند
ز من، فردا دگر نام و نشان نيست
حساب رنگ و بوئي، در ميان نيست
کسى کو تکيه بر عهد جهان کرد
درين سوداگري، چون من زيان کرد
فروزان شبنمي، کرد اين سخن گوش
بخنديد و ببوسيدش بناگوش
بگفت، اى بى خبر، ما رهگذاريم
بر اين ديوار، نقشى مى نگاريم
من آگه بودم از پايان اين کار
ترا آگاه کردن بود دشوار
ندانستى که در مهد گلستان
سحر خنديد گل، شب گشت پژمان
تو ماندى يک شبى شاداب و خرم
نميماند بجز يک لحظه شبنم
چه خوش بود ار صفاى ژاله ميماند
جمال ياسمين و لاله ميماند
جهان، يغما گر بس آب و رنگ است
مرا هم چون تو وقت، ايدوست، تنگ است
من از افتادن خود، خنده کردم
رخ گلبرگ را تابنده کردم
چو اشک، از چشم گردون افتادم
به رخسار خوش گل، بوسه دادم
به گل، زين بيشتر زيور چه بخشد
بشبنم، کار ازين بهتر چه بخشد
اگر چه عمر کوتاهم، دمى بود
خوشم کاين قطره، روزى شبنمى بود
چو بر برگ گلي، يکدم نشستم
ز گيتى خوشدلم، هر جا که هستم
اگر چه سوى من، کسرا نظر نيست
کسى را، خوبى از من بيشتر نيست
نرنجيدم ز سير چرخ گردان
درونم پاک بود و روي، رخشان
چو گفتندم بيارام، آرميدم
چو فرمودند پنهان شو، پريدم
درخشيدم چو نور اندر سياهى
برفتم با نسيم صبحگاهى
نه خنديدم به بازيهاى تقدير
نه دانستم چه بود اين رمز و تفسير
اگر چه يک نفس بوديم و مرديم
چه باک، آن يک نفس را غم نخورديم
بما دادند کالاى وجودى
که برداريم ازين سرمايه سودى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید