گله بيجا

غزلستان :: پروین اعتصامی :: مثنوی ها، تمثیلات و مقطعات
مشاهده برنامه «پروین اعتصامی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
گفت گرگى با سگي، دور از رمه
که سگان خويشند با گرگان، همه
از چه گشتستيم ما از هم برى
خوى کردستيم با خيره سرى
از چه معني، خويشى ما ننگ شد
کار ما تزوير و ريو و رنگ شد
نگذرى تو هيچگاه از کوى ما
ننگرى جز خشمگين، بر روى ما
اولين فرض است خويشاوند را
که بجويد گمشده پيوند را
هفته ها، خون خوردم از زخم گلو
نه عيادت کردى و نه جستجو
ماهها ناليدم از تب، زار زار
هيچ دانستى چه بود آن روزگار
بارها از پيرى افتادم ز پا
هيچ از دستم گرفتي، اى فتى
روزها صياد، ناهارم گذاشت
هيچ پرسيدى چه خوردم شام و چاشت
اين چه رفتار است، اى يار قديم
تو ظنين از ما و ما در رنج و بيم
از پى يک بره، از شب تا سحر
بس دوانيدى مرا در جوى و جر
از براى دنبه يک گوسفند
بارها ما را رسانيدى گزند
آفت گرگان شدى در شهر و ده
غير، صد راه از تو خويشاوند به
گفت، اين خويشان وبال گردنند
دشمنان دوست، ما را دشمنند
گر ز خويشان تو خوانم خويش را
کشته باشم هم بز و هم ميش را
ما سگ مسکين بازارى نه ايم
کاهل از سستى و بيکارى نه ايم
ما بکنديم از خيانتکار، پوست
خواه دشمن بود خائن، خواه دوست
با سخن، خود را نميبايست باخت
خلق را از کارشان بايد شناخت
غير، تا همراه و خيرانديش تست
صد ره ار بيگانه باشد، خويش تست
خويش بد خواهي، که غير از بد نخواست
از تو بيگانه است، پس خويشى کجاست
رو، که اين خويشى نميآيد بکار
گله از ده رفت، ما را واگذار



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید