شماره ٦: عاشقان روى يار از وصل و هجران فارغند

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
عاشقان روى يار از وصل و هجران فارغند
مخلصان دين عشق از کفر و ايمان فارغند
اختيار از دل برون و دل برون از اختيار
بر سر کوى رضا از وصل و هجران فارغند
دوزخ و جنت اگرچه مايه خوف و رجاست
آتش آشامان تو زين ايمن و زآن فارغند
محو کرده از دل اميد حيات (و) هم مرگ
زنده از عشق تواند اى دوست وز جان فارغند
در خلافت کمتر از داود نتوان فرض کرد
اين گدايان را که از ملک سليمان فارغند
چون شوند از آتش شوقش چو موسى گرم رگ
گر خضر ساقى بود از آب حيوان فارغند
هم باستيلاى عشق از کار عالم بى خبر
هم باستغناى فقر از ملک سلطان فارغند
چون کليم از مال قارون اين فقيران بى نياز
چون خليل از ملک نمرود اين گدايان فارغند
گر بدوزخشان برى در حبس مالک خرمند
ور بجنتشان برى از باغ رضوان فارغند
وين جهان سفله شان چون هيچ دامن گير نيست
زو قدم بيرون زده سر در گريبان فارغند
گر ز طوفان بلا دريا شود روى زمين
کشتى نوحست عشق ايشان ز طوفان فارغند
کرده اند از بهر رقص از سر نشاطى در سماع
وز دو کون افشانده دست اين پاى کوبان فارغند
کشتگان خنجر عشق از حوادث ايمنند
خستگان اين نبرد از تيرباران فارغند
سيف فرغانى مرض داري، شفاى خويشتن
زاين جماعت جو که با دردش ز درمان فارغند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید