شماره ٩٤: دوش ما را از سعادت بود جانان در کنار

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
دوش ما را از سعادت بود جانان در کنار
دل برون رفت از ميان چون آمد آن جان در کنار
ترک جان کن تا بيايد با تو جانان در ميان
هر دو نتوانى گرفتن جان و جانان در کنار
بود امشب مجلس ما را و ما را تا بروز
شمع رخشان در ميان و ماه تابان در کنار
مفلسى را شاهدى چون پادشاهى ميهمان
بى دلى را دلبرى همچون گلستان در کنار
اندرين حالت بيا اى طالب اندر من نگر
تا ببينى بلبلى را باغ و بستان در کنار
گاه با ما مى فگند از لطف گويى در ميان
گاه او را مى فتاد از زلف چوگان در کنار
قند مى باريد از آن لعل درافشان در سخن
مشک مى افشاند از آن زلف پريشان در کنار
وقت من از گريه و از ناله مى کردند خوش
شمع گريان در ميان و چنگ نالان در کنار
شکر و گل داشت آن دلدار و من از وصل او
داشتم تا وقت صبح اين در دهن و آن در کنار
شوق در دل بى فتور و شور در سر بر دوام
درد عشق اندر ميان جان و درمان در کنار
فتنه مردست و زن آن ماه تابان در ميان
راحت جانست و تن آن شاه خوبان در کنار
اى بسا شبها که من در هجر او مى ريختم
اشک خونين در گريبان وز گريبان در کنار
بحر مواجست عشق و در ميان بحر صبر
کشتى نوحست و ما را هست طوفان در کنار
با چنين شوق جگر سوزست حال دل چنانک
دايه بى شير و او را طفل گريان در کنار
تو ميا اندر ميان کار خود کآن دوست را
تا تو باشى در ميان آورد نتوان در کنار
دوست را با سيف فرغانى هرآن کو ديد گفت
کان مرواريد دارد بحر عمان در کنار



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید