شماره ٩٦: اى که در باغ جمالست رخ تو چون گل

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى که در باغ جمالست رخ تو چون گل
گل تو در سخن آورد مرا چون بلبل
گر ببستان نگرى ور بگلستان گذرى
باد بر خاک نهد پيش تو رخساره گل
نيست با عز تو در کوى تو درويشى عار
هست از بند غلامى تو آزادى ذل
عشق تو تاختن آورد و مرا کرد شکار
چيست عصفور که سيمرغ درو زد چنگل
عجمى وار مرا سلسله در گردن کرد
هندوى زلف تو اى ترک تتارى کاکل
تشنه وصل ترا چند سبو زد بر سنگ
طاق ابروى تو آن آب لطافت را پل
هر که بى راه بر عشق تو ره رفت او را
زلف تو راه زد اى روى تو هادى سبل
تو بدين حسن در ايام فزودى فتنه
من بدين شعر در آفاق فگندم غلغل
بسخن مرد ز عشاق تو نتواند شد
همچو شاهين نشود خاد بزرين زنگل
ادبم گفت خمش باش و دگر شعر مگو
نتوانم که مرا شوق (تو) مى گويد قل
سيف فرغانى در زمره عشاق تو نيست
اسب شطرنج بميدان نرود با دلدل



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید