شماره ١٢٣: چو هيچ مى نکنى التفات با ما تو

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
چو هيچ مى نکنى التفات با ما تو
چه فايده است درين التفات ما با تو
براى چيست تکاپوى من بهر طرفى
چو در ميانه مسافت همين منم تا تو
ز بس که خلعت عشق تو جان من پوشيد
خيالم است که در جامه اين منم يا تو
بچشم معنى چندانکه باز مى نگرم
ز روى نسبت ما قطره ايم و دريا تو
پس اين تويى و منى در ميانه چندانست
که قطره بحر ببيند تو ما شوى ما تو
ترا ببردن دلهاى خلق معجزه ييست
که دلبران همه سحرند و دست بيضا تو
اجل بکشتن من قصد داشت، عشقت گفت
که اين وظيفه از آن منست فرما تو
شب وصال دهان بر لبم نهادى و گفت
منم بلب شکر و طوطى شکر خا تو
بدانکه هست ترا با دهان من نسبت
که در جهان بسخن مى شوى هويدا تو
فدا کند پس ازين جان و دل بدست آرد
چو ديد بنده که در دل همى کنى جا تو
ز فرقت تو چو مرده است سيف فرغانى
توى بوصل خود اين مرده را مسيحا تو



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید