شماره ١٨٤: نام تو گر بر زبان رانم زبانم خوش شود

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
نام تو گر بر زبان رانم زبانم خوش شود
چون زبان از تو سخن گويد دهانم خوش شود
گر لبم بر لب نهى چون کوزه اى شيرين چو جان
در تن همچو سبو آب روانم خوش شود
اى طبيب عاشق از دارالشفاى وصل خود
شربتى بفرست تا بيمار جانم خوش شود
همچو سگ از خوان تو گر نان خورم نبود عجب
مغز اگر همچون عسل در استخوانم خوش شود
زآتش عشق تو همچون چوب مى سوزم وليک
چون بخار عود از آن آتش دخانم خوش شود
چون دلم بيمار تو شد بهر صحت بعد ازين
همچو عيسى اين نفس بر هر که رانم خوش شود
از شراب وصلت ار يکدم بکام من رسد
هرکرا آب دهان خود چشانم خوش شود
(اين) چنين شورى که دارم از سماع نام تو
وقت در کوى تو از بانگ سگانم خوش شود
گر ز دست خويش باشد ره روى را درد سر
خاک پاى تو اگر بروى فشانم خوش شود
عيش من رونق پذيرد گر پسندى شعر من
گر بشيرينى رسد آن آب و نانم خوش شود
دل چو بستانيست بى برگ از زمستان فراق
در نوا آيم چو مرغ ار بوستانم خوش شود
از مهب وصل اگر بر من وزد باد ربيع
هم درختم گل کند هم گلستانم خوش شود
بى گل روى تو (گر من) بانگ مى کردم چو زاغ
بعد ازين چون ناله بلبل فغانم خوش شود
چون بنام تو رسد دستم گه تحرير شعر
کلک همچون نيشکر اندر بنانم خوش شود
سيف فرغانى همى گويد بلطف از حضرتت
گر بيابم يک نظر هر دو جهانم خوش شود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید