شماره ١٩٥: اى بلبل جانم (را) از روى تو گلزارى

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى بلبل جانم (را) از روى تو گلزارى
رنگيست ز روى تو با هر گل رخسارى
از ديدن ماه و خور عار آيدت اى دلبر
گر بهر تماشا را در خود نگرى بارى
بى معنى عشق تو جان در بدن خاکى
چون صورت رنگينست آرايش ديوارى
اندر ره عشق تو گامى زدم و چون خود
در هر قدمى ديدم سرگشته طلب کارى
تنها نه منم مرغى در دام تو افتاده
از هر قفسى بشنو آواز گرفتارى
گرد لب تو گشتم کز وى شکرى چينم
در عمر نکردستم شيرين تر ازين کارى
وصل تو بسى جستم واکنون شده ام از تو
خشنود بپيغامي، خرسند بگفتارى
هرجا شکرستانى در شهر شود پيدا
من چون مگسم او را بى سيم خريدارى
گر سيم و زرت باشد خاک در جانان خر
وآنگه درمى از وى مفروش بدينارى
آن دوست ز بهر من آزرده شد از دشمن
از بهر دل بلبل گل خسته شد از خارى
گفتيم بنگارينم کاى برده دل و دينم
تو آن منى جانا من آن تو؟ گفت آرى
نزديک کسى کورا چون سيف بود حالت
معذورم اگر ورزم سوداى چنين يارى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید