شماره ٢١٥: اى بگرد خرمن تو خوشه چين خورشيد و ماه

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى بگرد خرمن تو خوشه چين خورشيد و ماه
ماه با روى تو نبود در محل اشتباه
پادشاه ملک حسنى کس چنين ملکى نداشت
زابتداى دور عالم تا بوقت پادشاه
بى شعاع روى تو با سايه هستى خود
ره نبردم سوى تو چندانکه مى کردم نگاه
چون رخ اندر آينه پيدا شود پشت زمين
ظلمت شب را اگر بر روى افتد نور ماه
عاشق ار با خلق باشد ماند از معشوق دور
لشکرى بر خر نشيند باز ماند از سپاه
همتى بايد که عاشق را ز خود بخشد خلاص
رستمى بايد که بيژن را برون آرد ز چاه
عاشق اندر پايگاه خدمت سلطان عشق
گر بود ثابت قدم چون تخت يابد پيشگاه
عشق هرجا تخت خود بنهاد و اسبى راند، شد
پاى قيصر بى رکاب و فرق کسرى بى کلاه
بى جواز عشق فردا در سياستگاه حشر
طاعتت محتاج آمرزش بود همچون گناه
گر بگردانى عنان از جانب اين خاکدان
از رکاب خود در آن حضرت فشانى گرد راه
مرکب تن را جو (و) نان کم کن اى رايض که نيست
حاجتى در مرج ايران رخش رستم را بکاه
سيف فرغانى تو در معنى چو صبح کاذبى
ورچه در دعوى بيارى صبح صادق را گواه



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید