شماره ٢٢٧: عاشقانرا مى دهد دايم نشان از روى دوست

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
عاشقانرا مى دهد دايم نشان از روى دوست
گل که هر سالى بمردم مى رساند بوى دوست
دم بدم چون تار موسيقار در هر پرده يى
خوش بنال اى يار تا در چنگت افتد موى دوست
زآفتاب و ماه و انجم گر تو خواهى راه رفت
مشعله بر مشعله است از کوى تو با کوى دوست
گر نظر دارى برو از ديدن آن مشعله
چشم دربند اى مبصر تا ببينى روى دوست
اندرين پستى نديدم هيچ، زيباتر نبود
زير گردون همچو بر بالاى چشم ابروى دوست
گاو گردون که کشد از بهر اسب دولتت
گر شوى يک روز شهمات از رخ نيکوى دوست
خفته مر مقصود را چون دست در گردن کنى
اى بپاى جست و جو گامى نرفته سوى دوست
زاهل اين خرگاه اطناب تعلق قطع کن
پس بزن هرجا که خواهى خيمه در پهلوى دوست
سيف فرغانى بتيغ دوست گر کشته شوى
عاشقى باش که (عاشق) کشتن آمد خوى دوست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید