شماره ٢٣١: من از خداى جهان عمر ميخوهم چندان

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
من از خداى جهان عمر ميخوهم چندان
که غنچه متبسم شود گل خندان
هلال وارش اگر چه جمال کامل نيست
ولى چو مه شودش ملک حسن صد چندان
همى خوهم چو جهانيش آرزومندند
که ايزدش برساند بآرزومندان
بدو چگونه تواند رسيد عاشق را
بجد اهل طلب يا بصبر خرسندان
ببذل زر نرسد کس بلعل دوست چنانک
بريسمان نشود منتظم در دندان
ايا بدولت آزادى از جهان گشته
غلام بنده درگاه تو خداوندان
نپرورد چو تو شيرين و گر درآميزد
بشهد مادر ايام شير فرزندان
غمت چگونه نگيرد حصار و قلعه دل
که خصم دست گشاده است و شهر دربندان
چو دوست سخت دل افتاد سيف فرغانى
برو چو مطرقه مى زن سرى برين سندان



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید