شماره ٢٤٠: اى نور ديده ديده ز (روي) تو نور يافت

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى نور ديده ديده ز (روي) تو نور يافت
جان حزينم از غم عشقت سرور يافت
خورشيد سوى مشرق از آن راه گم نکرد
کز روى همچو ماه تو هر روز نور يافت
از نفحه هواى تو جان را ميسر است
آن زندگى که قالبش از نفخ صور يافت
بى رهبر عنايت تو بنده جاى خود،
گرچه بسى دويد، ز کوى تو دور يافت
ايوب وار دل ز پى نعمت وصال
بر محنت فراق تو خود را صبور يافت
جز وصف حسن صورت زيباى تو نکرد
معنى چو بر مظنه خاطر ظهور يافت
رويت بسوى کعبه وصلت دليل شد
آنرا که از شعاير عشقت شعور يافت
موسى مناقب تو در الواح خويش خواند
داود وصف حسن تو اندر زبور يافت
گرچه بسيف ميل نکردى ولى ورا
نى ميل کم شد و نه ارادت فتور يافت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید