شماره ٢٧٢: اى رفته دور از برما چون نيامدى

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اى رفته دور از برما چون نيامدى
ديگر بدين جناب همايون نيامدى
عاشق مدام قربت معشوق خود خوهد
گر عاشق منى بر من چون نيامدى
نفست روا نداشت که آيد بکوى ما
گاوت کشش نکرد چو گردون نيامدى
عشاق خيمه جمله بصحراى جان زدند
اى شهر بند تن تو بهامون نيامدى
غير ترا چو ديو بلاحول را نديم
تو چون پرى ترقيه وافسون نيامدى
ليلى ملاحت از درما کسب کرده بود
زين حسن غافلى که چو مجنون نيامدى
چون بيضه مرغ تربيت ماترا بسى
بگرفت زير بال وتو بيرون نيامدى
مانند زرترا بترازوى امتحان
بسيار بر کشيدم و افزون نيامدى
در کوى عشق اگر تو گدايى کنى منال
کاينجا تو باخزينه قارون نيامدى
گر کفش تو دريده (شود) در رهش مرنج
کاينجا تو با درفش فريدون نيامدى
جانى که هست داده اودان، ازآنکه تو
سيراب بر کناره جيحون نيامدى
من چون خجل شدم کرمش گفت سالهاست
تا تو مقيم اين درى اکنون نيامدى
صباغ طبعت از خم تلبيس خويش سيف
بسيار رنگ داد و دگرگون نيامدى
اى شعر بهر نظم تو جز در صفات دوست
بسيار فکر کردم و موزون نيامدى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید