شماره ٣٤٨: دوشم اسباب عيش نيکو بود

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
دوشم اسباب عيش نيکو بود
خلوتم با نگار دلجو بود
اندرآن خلوت بهشت آيين
غير من هرچه بود نيکو بود
با دلارام من مرا تا روز
سينه بر سينه روى بر رو بود
سخنش چاشنى شکر داشت
دهنش پسته سخن گو بود
نکنى باور ار ترا گويم
که چه سيمين بروسمن بو بود
بود دردست شاه چون چوگان
آنکه درپاى اسب چون گو بود
آسياى مراد را همه شب
سنگ بر چرخ وآب درجو بود
من بنور جمال او خود را
چون نکو بنگريستم او بود
زنگى شب چراغ ماه بدست
پاسبان وار بر سر کو بود
دورى ازدوست، سيف فرغانى
گر زتو تا تو يک سر مو بود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید