شماره ٣٦٧: روى پنهان کن که آرام دل ازمن مى برى

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
روى پنهان کن که آرام دل ازمن مى برى
هوشم از سر مى ربايى جانم ازتن مى برى
اين چه دلدارى بود جانا که بامن ساعتى
مى نيارامى وآرام دل ازمن مى برى
گفته اى نزد توآيم بر من اين منت منه
گر بيايى زآب چشمم در بدامن مى برى
ور مرا بى التفاتى مى کنى زآن باک نيست
کز دلم سوداى خود (چون) زنگ ازآهن مى برى
بارقيب ازمن شکايت کرده اى اى بى وفا
ماجراى دوست تا کى پيش دشمن مى برى
درشب زلفت نهان کن آن رخ چون روز را
کآب روى مهر و مه زآن روى روشن مى برى
زآن رخ همچون گل و زلف چو سنبل درچمن
آتش لاله نشاندى وآب سوسن مى برى
درشب تيره بتابى بر دلم از راه چشم
همچو ماه از بام گردون ره بر وزن مى برى
دوش درمستى ازآن لب بوسه يى بربوده اند
درعوض ده مى دهم گربر من آن ظن مى برى
سيف فرغانى چو سعدى نزد آن دلبر سخن
در بدريا مى فرستى زر بمعدن مى برى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید