شماره ٤٧٩: از لطف وحسن يارم در جمع گل عذاران

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
از لطف وحسن يارم در جمع گل عذاران
چون برگلست شبنم چون بر شکوفه باران
در صحبت رقيبان هست آن نگار دايم
شمعى بپيش کوران گنجى بدست ماران
اى جمله بى تو غمگين چون عندليب بى گل
من ازغم تو شادم چون بلبل از بهاران
در طبع من که هستم قربان روز وصلت
خوشتر زماه عيدى در چشم روزه داران
سر بر زمين نهاده پيش رخ تو شاهان
برقع فگنده بر روى ازشرم تو نگاران
هنگام باده خوردن از لعل شکرينت
زآب حيات پرشد جام شراب خواران
درخدمت تو شيرين همچون شراب وصلست
اين باده بتلخى همچون فراق ياران
در دوستيت خلقى با من شدند دشمن
رستم فرونماند از حرب خرسواران
چون گل جهان گرفتى اى جان وناشکفته
درگلشن جمالت يک غنچه از هزاران
اى صد هزار مسکين اميدوار اين در
زنهار تا نبندى در بر اميدواران
در روزگار عشقش با غم بساز اى دل
کين غم جدا نگردد ازتو بروزگاران
اى رفته واز فراقت مانند سيف شهرى
نالان چو دردمندان گريان چو سوگواران
اى عقل در غم او يکدم مراچو سعدى
(بگذار تا بگريم چون ابر نوبهاران)



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید