شماره ٥٠٩: تو قبله دل وجانى چو روى بنمايى

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
تو قبله دل وجانى چو روى بنمايى
بطوع سجده کنندت بتان يغمايى
تو آفتابى واين هست حجتى روشن
که درتو خيره شود ديده تماشايى
بوصف حسن تو لايق نباشد ار گويم
بنفشه زلفى وگل روى وسرو بالايى
ز روى پرده برانداز تا جهانى را
بهار وار بگل سربسر بيارايى
چگونه باتو دگر عشق من کمى گيرد
که لحظه لحظه تو در حسن مى بيفزايى
بدست عشق درافگند همچو مرغ بدام
کمند عشق تو هر جا دليست سودايى
برآستان تو هستند عاشقان چندان
که پاى بر سر خود مى نهم زبى جايى
بلطف بر سر وقت من آ که در طلبت
زپا درآمدم وتو بدست مى نايى
بهجر دور نيم ازتو زآنکه هر نفسم
چو فکر در دل ودر ديده اى چو بينايى
اگر چه ملک نخواهد شريک، نتوانم
که روز وشب غم تو من خورم بتنهايى
در آمدن زدر دوست سيف فرغانى
ميسرت نشود تا زخود برون نايى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید