شماره ٣٠١: تا چند بزنجير خرد بند توان بود

غزلستان :: عرفی شیرازی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
تا چند بزنجير خرد بند توان بود
بى مستى وآشوب جنون چند توان بود
جامى بکشم تا بکى از اهل خرابات
شرمنده ز نشکستن سوگند توان بود
بى رنگى و ديوانگئى پيش بگيريم
تا چند خود آرا وخردمند توان بود
وز ننگ فرو رفتم ازين راحت وآرام
دردى وبلايى نه ، چنين چند توان بود
يعقوب بده دل بجگر گوشه مردم
تا چند اسير غم فرزند توان بود
گر مغبچه اينست ز تقصير عبادت
بيم است که مردود خداوند توان بود
گر مژده الماس پياپى برسانند
صد سال بيک زخم تو خرسند توان بود
عرفى بچش اين زهر ، تهى گر نکنى جام
تا کى چو مگس بر اثر قند توان بود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید