شماره ٣٠٧: از پى صيدى دگر تا نجهاندى سمند

غزلستان :: عرفی شیرازی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
از پى صيدى دگر تا نجهاندى سمند
نفع رهايى نيافت آهوى سر در کمند
در ره عشق اى بلا مهلت کافى بس است
جان سلامت روى باد فداى گزند
وه که ستم ميکند بر من آرام دوست
دل که فراغش مباد سينه که بادانژند
مانده طبيب اجل عاجز وحيرت زده
همنفس ساده لوح گو که بسوزد سپند
دوش که طاعتکده مجمع بيگانه بود
رخصت جامى نداد محتسب نالوند
تا دلم از جام قرب يافته کيفيتى
ننگ خمار منست نشاه عشق بلند
تا بحريم وصال همنفس عرفى است
خون ز لبش مى چکد عافيت هرزه خند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید